رمان سکسی بدون سانسور
با هزار بدبختی تونستم از بازار سیاه یه بلیط برا برگشت به شهرمون ساعت ۵ پیدا کنم. یکی از نوچه ها به سمت اون یکی برمیگرده و داد میزنه : رمان سکسی رفت و روی تشک بزرگی که گوشه حیاط بود شروع کرد به رقصیدن. به دلیل زیاد بودن دانشجوها ترافیک مسافر عصرهای چهارشنبه خیلی زیاد بود و منی که برای کار میومدم به اون شهر همیشه برای برگشتم به مشکل برمیخوردم. سالهاست که هیچکس صدای او را نمیشنود و کارهایش را نمیبیند.
به دلیل زیاد بودن دانشجوها ترافیک مسافر عصرهای چهارشنبه خیلی زیاد بود و منی که برای کار میومدم به اون شهر همیشه برای برگشتم به مشکل برمیخوردم. با هزار بدبختی تونستم از بازار سیاه یه بلیط برا برگشت به شهرمون ساعت ۵ پیدا کنم. سالهاست که هیچکس صدای او را نمیشنود و کارهایش را نمیبیند. افرا به نامرئی بودن عادت کرده است. عین ژله کونشو میلرزوند و منم زیر چشمی نگاش میکردم یه قلپ از شربتم خوردم و دیدم داره کونش رو میلرزونه.