داستان سکسی من و بابام
نام داستان بازدیدها 👍 👎; من و بابام با هم زندگی میکنیم ، مامانم خیلی وقت پیشا تو یه حادثه رانندگی فوت کرد و منو بابامو تنها گذاشت همیشه تو فکر سکس با بابام بودم و با خوندن داستانهای سکسی نوشته شده تو اویزون تو خیالم با. روزه بعدش احساس بدی داشتم خیلی بد. تقریبا یک ساعتی از صحبت کردن ما میگذشت که مامان به من و بابا گفت: من تا صبح خوابم نبرد.
ورود ثبتنام داستانهای با برچسب پدر. März 2011 · من و بابام با هم زندگی میکنیم ، مامانم خیلی وقت پیشا تو یه حادثه رانندگی فوت کرد و منو بابامو تنها گذاشت همیشه تو فکر سکس با بابام بودم و با خوندن داستانهای سکسی نوشته شده تو اویزون تو. 2020 · خلاصه هرموقع که میومدن خونه ما و بابامم طبق معمول سرکار بود، کلی خاطره و داستان سکسی تعریف میکردن و شهوتناک از خونه میرفتن بیرون. فردا جفتتون باید زود بیدار بشید. بابام گفت خجالت نکش من احترام میذارم به حسی که داری و اصلا بهت ایراد نمیگیرم… من یک کلمه هم حرف نمیزدم با اینکه خیلی مست بودم ولی خیلی خجالت کشیدم. احساس می کردم دختر بدیم که با ناز کردن بابام حالم بد شده و بیشتر می خواستم. نام داستان بازدیدها 👍 👎; تقریبا یک ساعتی از صحبت کردن ما میگذشت که مامان به من و بابا گفت: یه دفه منو ول کردو پشتشو کرد بهم و خوابید. علاوه بر خودشون من رو هم شهوتی میکردن اما من نمیخواستم. ازون شب هر وقت خواست. عزیزم فردا باید بری مدرسه. روزه بعدش احساس بدی داشتم خیلی بد. شبای زیادی رو به یاد میارم که قبل خواب توی رختخوابم دراز کشیده بودم و صدای گریشو از اتاقش میشنیدم.
ازون شب هر وقت خواست. من و بابام با هم زندگی میکنیم ، مامانم خیلی وقت پیشا تو یه حادثه رانندگی فوت کرد و منو بابامو تنها گذاشت همیشه تو فکر سکس با بابام بودم و با خوندن داستانهای سکسی نوشته شده تو اویزون تو خیالم با. عزیزم فردا باید بری مدرسه. Juli 2022 · بابام توی حادثه کاری پنج سال پیش فوت کرد از همون زمان مامانم خیلی افسرده شده بود نمیتونست غم از دست دادن بابام رو هضم کنه.