داستان سکسی شب جمعه
کابووس زندگی را به امید رسیدن به رویای مرگ میگذرانیم. شب جمعه به یاد ماندنی. فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود. ! اون دختر باحال ، زیبا و جذابی بود که. بازهم شب جمعه بود.
شامت چقدر خوشمزه بود زن. مامانی سفره را گذاشت توی جاظرفی و گفت: اومدم داستان روزای گذشتمو تا اتفاق چند ماه پیشم رو بنویسم تا وجدانم راحت شه اگه بشه. سلام دوستان من آتنا هستم اولین خاطره سکسیه که مى نویسم من قبلاً دوست پسر داشتم فاب داشتم و باش رابطه خوبی داشتم بخاطر مشکلاتی کات کردم باش چند ماه بود سکس نکرده بودم و. من زهرا 24 ساله از رشت، فارغ التحصیل پرستاری از دانشکده علوم پزشکی تهران هستم، میخوام یه خاطره شیرین و به یاد ماندنی رو برای شما عزیزان تعریف کنم که مسیر زندگی منو متحول. میخوام قصه عشقموبگم قصه ناکامی ی دل. عاشقش بودم از بچگی با عشقش رشد کردم بچه که بودم. 131486 بازدید | 76 پست. دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود. داستان خفن من و خواهر خانومم. روز جمعه بود سال ۴۰۱ با یکی از دوستان قرار شد دو نفری بریم استخر ساعت ۹ صبح رسیدیم بعد یه کم شنا دوستم گفت کاش موقع گرفتن بلیت حساب میکردیم برای ماساژ گفتم خوب این که. خانوما 😱امشب شوهرم نمیدونم چش شده بود 😨خیلی عاشقانه بهم نگاه میکرد 😻هی بهم زل میزد🧐داشتم کم کم میترسیدم😳😜 یجاصحبتمون راجب بازگشت به گذشته بود گفت. بازهم شب جمعه بود. فقط یه شب مال من باش. اون دختر باحال ، زیبا و جذابی بود که. تازه شام خورده بودیم و مامانی داشت سفره را جمع می¬کرد که بابایی آروغی زد و گفت: آخ هی خدارو شکر. استخر روز جمعه با ماساژ.
بازهم شب جمعه بود. فقط یه شب مال من باش. اولین تا آخرین سکس سامان (1) سلام سامان هستم بیستو هفت ساله از تهران. فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود. ! اومدم داستان روزای گذشتمو تا اتفاق چند ماه پیشم رو بنویسم تا وجدانم راحت شه اگه بشه. 131486 بازدید | 76 پست.
از بچگی عاشق دختر خالم بودم اسمش سارا.