داستان سکسی دایی
De 2014 · داستان واقعی من و زن دایی الهام. سکس من با زندایی. گیج و ترسیده بودم. این داستان براساس داستان حشره ی حشری اما با محوریت دوستیهای زری زنبوری با پری پروانه تا قبل از آشنا شدن ایشان با حشری کوچولو نوشته شده؛ زمان ماجرا چندین سال پیش از دیدن حشری. منم رفتم خونشون و خلاصه زنداییم و خودش و پسر داییم خونه بودن و احوال پرسی کردیم و من رفتم تو اتاق سیما که بالای پله های پشت بوم بود.
تو طبقه چهارم یه خونواده زندگی می کردن من از همون اولش که اینا اومدن اینجا به زنی که تو اون خونه بود علاقه پیدا کردم. بار اولی که متوجه شدم کشش من نسبت به دخترهای هم سن و سال من صرفا جنبه عاطفی ندارد، بلکه جنبه جنسی هم دارد، ۱۵ ساله بودم. گیج و ترسیده بودم. بعد یکمرتبه دایی بلند شد و من هم اون کیر کلفت ودرازش رو دیدم با اون کله چماقی که داد دست شهناز خانوم براش ساک بزنه البته اون زمان من اصطلاح ساک زدن رو نمیدونستم و فقط کیر دایی را توی دهنش کرده. سی و اندی ساله. منتظر سیما بودم که بیاد. De 2014 · داستان واقعی من و زن دایی الهام. ۱۸۰ قد و ۶۰ وزن خلاصه بریم سر داستان. منم رفتم خونشون و خلاصه زنداییم و خودش و پسر داییم خونه بودن و احوال پرسی کردیم و من رفتم تو اتاق سیما که بالای پله های پشت بوم بود. من فقت یه زندایی دارم که اسمش ریحانه هست و ۳۲ سال. همین اول بگم که اسم ها عوض شده. زندایی_چادریسلام. این داستان من که جزیی از گذشته و خاطرات منه برمیگرده به حدود هفت هشت سال پیش که من حول و حوش بیست سالم بود. بنا به این دلیل که داستان من واقعیه و جزیی از زندگی. داستان برمیگرده به خیلی وقت پیش تر ازاینا،موقعی که من همش ۷ سالم بود و عزیز دردونه دایی محسن. اون زمان هر پنجشنبه دایی می اومد خونه ما و شب بند و بساط شامو.
۱۸۰ قد و ۶۰ وزن خلاصه بریم سر داستان. تو یه خونه آپارتمانی زندگی میکردیم که 4 طبقه داشت. De 2014 · داستان واقعی من و زن دایی الهام.